یک سوال بسیار مهم این است که چرا مدیران شکست میخورند و دلیل عمده شکست ها چه چیزی است در واقع شکست مدیران بسیار متداول است، اما قویتر شدن آنها چندان رایج نیست. دلیل اینکه مدیران قادر به گریز از شکست نیستند؛ به این دلیل است که آنها شکست کسب و کار را به عنوان نارسایی قلبی میبینند، چیزی که هیچکس نمیتواند آن را برطرف کند یا بهبود بخشد.
شکست کسب و کاربرای فردی به عنوان یک مدیر چیست و 4 مرحله برای بازیابی از آن
مدیران ممکن است بتوانند در حرفه خود برتر باشند، اما اکثر آنها برای بقا در زمانی که همه چیز بد پیش میرود، تلاش میکنند. به دست آوردن ابزار و استراتژیهای جدید برای پیروزی بر موقعیتی که به طور ناگهانی به وجود میآید، آسان نیست. تعداد کمی ممکن است خوش شانس باشند و از شکستهای خود بهبود یابند.
با این حال، برخی ممکن است تا زمانی که آسیب وارد نشده، راهی برای رهایی از مشکلات خود پیدا نکنند. راه سخت نیست؟ درسته. بدتر از همه، خرابیها اغلب به دلیل فقدان دلیل واضح و ملموس رخ میدهد. به همین دلیل، باید تشخیص دهید که چه چیزی باعث شکست شده است و چه کاری میتوان برای جلوگیری از وقوع آن در آینده انجام داد.
بنابراین در اینجا یک راهنمای کامل با نکات به روز در مورد چگونگی بهبودی از شکست به عنوان یک مدیر ارائه شده است. با گذشت زمان، شما قادر خواهید بود از اشتباهات خود خلاص شوید و زندگی خود را پربارتر کنید.
شکست به عنوان یک مدیر چیست؟
شکست نوع خاصی از تجربه انسانی است. دقیقترین و پذیرفتهشدهترین تعریف شکست، حالت یا شرایطی است که منجر به نرسیدن به هدف مطلوب یا مورد نظر میشود. میتوان آن را نقطه مقابل موفقیت در نظر گرفت. این عمل یا نمونهای از اثبات ناموفق بودن یا عدم موفقیت است.
برای یک موقعیت مدیریتی، شکست به عدم موفقیت در کنترل یا هدایت یک تیم یا یک بخش از یک تجارت اشاره دارد. همچنین شامل ناتوانی در تدوین برنامهها، ایدهها، یا استراتژیهای مورد انتظار در نقش یا عدم توانایی در اجرای طرحهایی است که از قبل تدوین شدهاند. ناتوانی در برآوردن نیازهای کارکنان و ذینفعان نیز با شکستهای یک مدیر همراه است.
پس از مشاهده شکست، یک مدیر قبل از شروع به بهبودی از شکست، یک فرآیند 6 مرحلهای را طی میکند. این مراحل به شرح زیر است:
مراحل شکست
تجربه یک مدیر از شکست معمولاً مراحل زیر را طی میکند:
مرحله 1: شوک و غافلگیری
پس از مشاهده یک شکست (عدم برنامهریزی مدیر) مدیران تصور میکنند که اشتباهات آنها تنها دلیل این امر بوده است. اولین کاری که آنها انجام میدهند این است که وحشت میکنند و تمام کارهای جاری خود را متوقف میکنند تا روی کشف آنچه اتفاق افتاده تمرکز کنند.
مرحله 2: انکار
این زمانی است که یک مدیر تشخیص نمیدهد که شکست خورده است. آنها ممکن است اصرار داشته باشند که با همان استراتژیها و روشها ادامه دهند، حتی اگر کارساز نباشند. انکار گاهی اوقات غیرمنطقی به نظر میرسد، اما به عنوان یک مکانیسم دفاعی در برابر موقعیتها یا شرایطی که برای مدیران دردناک و طاقت فرسا است، استفاده میشود. اشاره به عدم تصدیق یک حقیقت غیرقابل قبول است که در این مورد یک شکست است.
مرحله3: عصبانیت و سرزنش
هنگامی که مدیران به این مرحله میرسند، نسبت به تیم یا سازمان خود به دلیل جلوگیری از دستیابی آنها به موفقیت، عصبانی میشوند. آنها ممکن است به اطرافیان خود حمله کنند، سعی کنند آنها را کنترل یا حتی به زور از آنها عبور کنند. در ادامه در این مرحله، مدیران تمام تلاش خود را میکنند تا شکست را به گردن دیگری بیندازند. آنها این کار را انجام میدهند تا خود را از رویارویی با نتایج یا پیامدهای احتمالی شکست نجات دهند.
مرحله 4: افسردگی / بهبودی
هنگامی که یک مدیر به این مرحله میرسد، ممکن است احساس بیروحی کند و انگیزه خود را از دست بدهد. برخی علائم نشان میدهد که مدیر به این مرحله رسیده است. این علائم عبارتند از: داشتن عزت نفس پایین، احساس ناامیدی، درماندگی، از دست دادن و تنهایی، و داشتن خلق و خوی ضعیف یا غمگینی مداوم. تعجب آور نیست که تجربه احساس شکست اغلب با سایر مشکلات سلامتی مرتبط است. ممکن است مدتی طول بکشد تا آنها از شکست خود رهایی یابند و به حجم کاری عادی خود بازگردند.
مرحله 5: پذیرش
این زمانی است که مدیران با این واقعیت کنار میآیند که شکست خوردهاند. آنها بلافاصله متوجه میشوند که برخی چیزها تحت کنترل آنها نیست و آنها تنها نیستند. اگر به این مرحله رسیده باشد، میتوان بهبود موفقیتآمیزی انجام داد و از شکست عبور کرد.
مرحله 6: بینش و تغییر
این زمانی است که مدیران شروع به درک درسهایی میکنند که از شکستهای خود آموختهاند. این میتواند منجر به تغییر در استراتژیها و روشهای آنها و همچنین تمرکز مجدد بر دستیابی به موفقیت شود.
این مرحله تماماً در مورد مدیران است که بینشهای ارزشمندی را از شکستهای خود دریافت میکنند و سپس از آنها برای ایجاد تغییرات مورد نیاز در نحوه مدیریت خود استفاده میکنند. این نه تنها به آنها کمک میکند تا از شکست خود بازگردند، بلکه به آنها کمک میکند تا احتمالاً دفعه بعد از آنها اجتناب کنند.
پس از درک چیستی شکست و مراحل آن، مهم است که بفهمیم چه چیزی باعث آن میشود. که به شرح زیر است:
علل شکست و چرا مدیران شکست میخورند
همانطور که احتمالاً متوجه شدهاید، طیف گستردهای از دلایل برای انواع مختلف شکستهایی که میتوانند در یک نقش مدیریتی رخ دهند وجود دارد که عبارتند از:
– عملکرد و تواناییها
از طریق مشاهده، میتوانید بگویید که آیا کار واقعی که توسط اعضای تیم شما انجام میشود با سبک کار شرکت مطابقت دارد یا خیر.
این امر نه تنها میزان خوب بودن آنها را تأیید میکند، بلکه همچنین مکان و دلیل ظهور نقاط قوت آنها را تأیید میکند. بنابراین، در صورت عدم تناسب بین آنچه باید انجام شود و چه کسی آن را انجام میدهد، ممکن است منجر به شکست هم برای مدیر و کارمند و هم برای یک سازمان در کل شود.
برای خود مدیران، این امکان وجود دارد که توانایی آنها برای هدایت، کنترل، مدیریت تعارض، برنامهریزی و غیره با الزامات یک موقعیت مدیریتی مطابقت نداشته باشد. این ممکن است به دلیل آموزش ناکارآمد یا ناکافی یا سابقه نامربوط رخ دهد. این مورد نیز پتانسیل بسیار بالایی برای بردن یک مدیر و تیمش به سمت شکست دارد.
– اشتباه در قضاوت
یکی از دلایل بسیار رایج شکست یک مدیر، قضاوت نادرست است. این میتواند یک قضاوت نادرست ساده از پتانسیل تیم شما یا تقاضای بازار برای یک محصول باشد. بهعنوان مدیران وقتی از این دادهها یا ایدههای اشتباه در فرمولبندی ایدهها برای تیم خود استفاده میکنید، احتمال شکست آنها بسیار زیاد است.
این اشتباهات مدیران میتواند فشارهای خارجی نیز ایجاد کند. این میتواند از سوی مشتریان، سهامداران و همچنین رقبای همسایه – همه خارج از کنترل شما باشد.
علاوه بر این، مهم است که بدانید چندین چیز وجود دارد که یک مدیر به سادگی نمیتواند آنها را کنترل کند. برای مثال اینکه یک صنعت چقدر سریع رشد میکند نمی تواند توسط یک مدیر به طور دقیق قضاوت یا تجزیه و تحلیل شود. اما همه چیز در سازمان در دست آنهاست و آنها مسئولیت قضاوت و تحلیل بدون اشتباه آنها را دارند.
– ابتکار عمل نکردن
تمام عواملی که تحت کنترل هستند به خودی خود نمی توانند سرعت یک سازمان را افزایش دهند. بنابراین، همیشه بهتر است که یک مدیر به زور عمل کند تا اینکه منتظر بماند و ببیند چه اتفاقی می افتد.
این می تواند غیراخلاقی به نظر برسد، زیرا اگر تیم ها دیگر به طور موثر یا کارآمد کار نکنند، فشار بیشتری بر آنها وارد می کند، اما در واقع، شما به شتاب سازمانی در کنترل خود نیاز دارید. در غیر این صورت، هیچ کس کار خود را جمع نمی کند و شما و تیمتان را به سمت شکست های مداوم سوق نمی دهد.
به عنوان مثال عدم فعالیت واحد حسابداری باعث اختلال در کل سازمان می شود.
– بازی بیش از حد ایمن در ترس از شکست
این به معنای عدم پذیرش ریسک در ترس از شکست است. یک مدیر اگر ریسک نکند هرگز نمی تواند موفقیت بزرگی برای سازمان به ارمغان بیاورد. ریسک کردن ممکن است شانس شکست را داشته باشد اما ریسک نکردن به هیچ وجه امکان موفقیت را از بین می برد. بنابراین، بازی بیش از حد ایمن نیز یکی از بزرگترین دلایل شکست یک مدیر است.
– سفتی
سفتی ناتوانی در سازگاری است. یعنی پایبندی مطلق به هر قیمتی و عدم انعطاف زیاد در روش ها یا تکنیک های کار. مدیران سفت و سخت ممکن است در حالی که تحت برنامه های تجاری خود عمل می کنند از فعالیت های تیم خود خارج شوند.
آنها این کار را بدون اینکه گزینه های خاصی را برای آنها باز کنند، انجام می دهند. آنها سعی می کنند عقاید و عقاید خود را به زور به کارمندان خود تحمیل کنند و هرگز پیشنهاد یا بحثی را مطرح نمی کنند.
اگر مدیران سختی را در محل کار به ارمغان بیاورند، نمی تواند به هیچ وجه به شکل معناداری تکامل یابد. همچنین سفت و سخت بودن و اجازه ندادن به پیشنهادات یا تغییرات دیگران در ایده آنها، تنها شانس شکست را برای یک مدیر افزایش می دهد.
– بدشانسی محض
گاهی اوقات شکست میتواند نتیجه بدشانسی محض باشد که به چیزهایی اشاره دارد که تحت کنترل مدیر نیستند. به عنوان مثال میتوان به تغییرات ناگهانی در دستورالعملهای دولت، نوسانات بازار و غیره اشاره کرد.
بیشتر مدیران ممکن است این شکستها را به عنوان چیزی در نظر بگیرند که نمیتوانند در مورد آن کاری انجام دهند و ادامه دهند. حتی فشارهای خارجی نیز در این موارد بسیار کم است، زیرا آنها نیز معتقدند که هیچ کاری نمیتوانست علیه آن انجام شود.
پس از فهمیدن اینکه چه چیزی میتواند باعث شکست شود، همچنین مهم است که بفهمیم چگونه یک مدیر میتواند پس از شکست بهبود یابد.
نتیجه
شکست مدیران بسیار متداول است، اما قویتر شدن آنها چندان رایج نیست. دلیل اینکه مدیران قادر به بهبودی از شکست نیستند؛ به این دلیل است که آنها شکست کسب و کار را به عنوان نارسایی قلبی میبینند، چیزی که هیچکس نمیتواند آن را برطرف کند یا بهبود بخشد. در حالی که این خرابیها بیشتر شبیه خرابی موتور هستند.
ممکن است ضرر، تأخیر و اختلال به همراه داشته باشد، اما هنگامی که علت را پیدا کردید و آن را برطرف کردید، نه تنها بازیابی آن آسان خواهد بود، بلکه دانش به دست آمده نیز به شما کمک میکند تا از شکست جلوگیری کنید یا حتی سریعتر در آینده بازیابی کنید.
ما تقریباً همه دلایلی را که ممکن است در یک مدیر شکست بخورد فهرست کردهایم و همچنین اقداماتی را برای بهبودی از این شکست انجام دادهایم.
اگر یک مدیر بتواند از همه این دلایل اجتناب کند، احتمال شکست به شدت کاهش مییابد. با این حال، اگر یک مدیر در نهایت شکست بخورد، 4 مرحله بهبودی به او کمک میکند تا در نقش خود قویتر بازگردد.
منابع:forbes.com