20 تیر فانتزی مالی داستان هشتم – یاس ام اس! 16 دی 1400 توسط مدیریت یاس سیستم 0 نظرات یه شب مثل همیشه بعد از تموم شدن کارم وسایلمو برداشتم و راهی خونه شدم. اون روز خیلی رور شلوغی تو شرکت...ادامه مطلب
08 خرداد فانتزی مالی داستان هفتم – مگه جنگه!! 16 دی 1400 توسط مدیریت یاس سیستم 0 نظرات کماکان روزها داره میگذره و کارها کم که نمیشه هیچ، مسوولیتها سنگین تر هم میشه. الان چون یه رکود خاصی...ادامه مطلب
23 اردیبهشت فانتزی مالی داستان ششم – مگه میشه با سیستم حرف زد؟ 16 دی 1400 توسط مدیریت یاس سیستم 0 نظرات مهندس اینجا اومد به کمکم و سعی کرد جوّ جلسه رو عوض کنه و گفت: حاج آقا به درجه ای رسیدین که با سیستمت...ادامه مطلب
11 اردیبهشت فانتزی مالی داستان پنجم – از استرس تمام بدنم درد گرفته بود! 16 دی 1400 توسط مدیریت یاس سیستم 0 نظرات احساس می کردم هرچی بگم بدتر میشه. دستم رو دراز کردمو پوشه رو دادم به آقای قدمی. مهندس از قیافه من مو...ادامه مطلب
16 اسفند فانتزی مالی داستان چهارم – نمی دونستم چی باید بگم! 16 دی 1400 توسط مدیریت یاس سیستم 0 نظرات تا آقای قدمی چشمش به من افتاد، یه نگاه به ساعتش کرد و یه کم دستشو جلو عقب برد که دقیقتر ساعت رو ببین...ادامه مطلب
07 اسفند فانتزی مالی داستان سوم – نتیجه اعتماد به نفس بیخودی! 16 دی 1400 توسط مدیریت یاس سیستم 0 نظرات سریع از پله ها پایین اومدمو یه راست رفتم سراغ سیستم مالی. اتاق ما دو طبقه پایین تر از دفتر...ادامه مطلب
28 بهمن فانتزی مالی داستان دوم – جلسه حیاتی 16 دی 1400 توسط مدیریت یاس سیستم 0 نظرات تا حالا شده یه مساله ناخواسته ای پیش بیاد که پیچیده بشه و از شدت شوکه شدن حرف یومیه تون هم یادتون بر...ادامه مطلب
17 بهمن فانتزی مالی داستانهای الیاس -داستان اول 16 دی 1400 توسط مدیریت یاس سیستم 0 نظرات من الیاس هستم، ۴۴ سالمه و الان توی یک شرکت ۵۰ نفری کار میکنم و مسوول مالی شرکتم. کارم پیچیده نیست...ادامه مطلب
16 بهمن فانتزی مالی در روزگاری، مردی بود به نام الیاس… 16 دی 1400 توسط مدیریت یاس سیستم 0 نظرات الیاس یک حسابدار متعهد و کارکشته بود که تجربه کار بالایی هم داشت و در کارهایی که به او می سپردند، خی...ادامه مطلب